پ

دانشگاه‌ها به عنوان جایگاه تعلیم و تربیت، نقش مهمی در تربیت متخصصان متعهد کشور بر عهده دارند. همچنین این نهاد از جمله مهم‌ترین و حساس ترین مراکزی به شمار می روند که در استقلال یا وابستگی کشور تاثیر بسزایی ایفا می کنند، از این رو این مراکز همواره مورد تهاجم رژیم های دیکتاتوری و استبداد بوده است. یکی از این تهاجمات در ۱۶ آذر ۱۳۳۲خورشیدی به دانشگاه تهران رخ داد. ماجرا بدین شرح بود که با قدرت‌گیری محمد مصدق در ۱۳۳۰ خورشیدی به عنوان نخست‌وزیر و در پی آن ملی شدن صنعت نفت بسیاری از دانشجویان حامی و طرفدار مصدق شدند و این امر به دانشجویانی که خواستار برقراری عدالت اجتماعی بودند، انگیزه می‌داد. آنها برای نشان دادن حمایتشان از مصدق در تظاهرات و پخش نشریات به نفع او شرکت می‌کردند. تا اینکه رژیم پهلوی به کمک آمریکا و انگلیس مقدمات و بستر، سقوط و سرنگونی مصدق را فراهم آوردند و با راه انداختن کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ مصدق را از صحنه کنار زدند، این عامل خشم دانشجویان را برانگیخت که اوج آن به واقعه ۱۶ آذر در همان سال و به شهادت رساندن سه تَن از دانشجویان انجامید. به همین مناسبت پس از پیروزی انقلاب اسلامی به مناسبت شهادت مظلومانه دانشجویان، این روز در تقویم روز دانشجو نامیده شد.

دانشجویان بعد از کودتای ۲۸مرداد ۱۳۳۲

پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، ایران در شوک سقوط دولت مصدق و پیروزی کودتاچیان فرو رفته و سکوت مرگباری پس از حکومت نظامی، سراسر خیابان ها، کوچه ها، مراکز علمی و آموزشی و… را فرا گرفته بود. ارتشبد زاهدی در پی کودتا به قدرت رسید و تمام تظاهرات ها را سرکوب می‌کرد. از طرف دیگر رژیم پهلوی که توانسته بود با کمک حامیان آمریکایی خود دوباره قدرت را در دست بگیرد، درصدد برآمد تا پایه های حکومت خود را تثبیت کند، بنابراین به ۲ حامی کودتا یعنی انگلیس و آمریکا نزدیکتر شد. ریچارد نیکسون معاون وقت رییس جمهوری آمریکا به ایران دعوت شد. وی در ۱۳۳۲خورشیدی راهی ایران شد. در حقیقت او می آمد تا نتیجه سرمایه گذاری ۲۱ میلیون دلاری را که سیا سازمان جاسوسی امریکا برای کودتا و سرنگونی دولت مصدق هزینه کرده بود از نزدیک مشاهده کند، این موضوع به همراه، اعلام قصد ایران برای برقراری ارتباط دوباره با انگلیس و همچنین محاکمه مصدق باعث خشم و ناراحتی مردم ایران به ویژه دانشجویان در دانشگاه تهران شد.

در حقیقت نخستین گفت وگوی میان نمایندگان دولت‌های ایران و انگلیس در ۱۶ مهر، آغاز شد و یک هفته بعد اعلام می شود: نیکسون معاون رییس جمهوری وقت آمریکا با ماموریتی از طرف مافوقش، آیزنهاور به ایران می آید. این خبر به شدت جامعه علمی ایران را برآشفت به ویژه آن که پیش از این آیزنهاور رییس جمهوری وقت آمریکا در نطق معروف خود در کنگره آمریکا، پیروزی دولت کودتا و سقوط مصدق را یک پیروزی سیاسی امید بخش خوانده بود که نصیب قوای طرفدار تثبیت اوضاع و نیروهای آزادی شده بود! بنابراین دیگر دست های آمریکا در وقوع کودتا و پیروزی آن، آشکار شده بود و این عوامل زمینه وقوع تظاهرات گسترده را در پی داشت.

بدین ترتیب چند روز پیش از ورود نیکسون به ایران، دانشجویان دانشکده های حقوق و علوم سیاسی، پزشکی و فنی در دانشکده های خود تظاهرات گسترده ای برضد دولت کودتا بر پا کردند و همین تظاهرات موجب شد تا دولت، زنگ خطر دانشجویان را بیش از پیش، احساس کند. دانشجویان با سر دادن شعارهایی مانند «مصدق پیروز است» و «مرگ بر شاه»  نسبت به تداوم فضای خفقان پس از کودتا و تجدید ارتباط سیاسی رژیم پهلوی با انگلیس اعتراض کردند.

در واقع بعد از اینکه در ۱۴ آذر، ارتشبد زاهدی رسماً تجدید ارتباط انگلیس با ایران را اعلام کرد و قرار شد «دنیس رایت» کاردار سفارت انگلیس به تهران بیاید. این امر موجب می شود که تظاهرات از داخل دانشگاه به بیرون و به ویژه به بازار تهران کشیده شود. از همان روز  تظاهراتی در گوشه و کنار به وقوع پیوست که در نتیجه در بازار و دانشگاه عده ای دست گیر شدند. این وضعیت در فردای آن روز نیز ادامه یافت.

واقعه ۱۶ آذر ۱۳۳۲

در ۱۶ آذر ۱۳۳۲ خورشیدی، دانشجویان هنگام ورود به دانشگاه متوجه تجهیزات فوق العاده سربازان و اوضاع غیر عادی اطراف دانشگاه شدند، بنابراین وقوع حادثه ای را پیش بینی کردند. در صبح همان روز برای جلوگیری از تنش و درگیری، چندین دانشکده تعطیل اعلام شد و در ادامه سراسر دانشگاه به دستور رییس دانشگاه تعطیل شد اما نیروهای نظامی رژیم که به شدت رفت و آمد دانشجویان را کنترل می کردند با حضور در کلاس یکی از اساتید دانشکده فنی (مهندس شمس استاد نقشه کشی) زمینه اعتراض را در کلاس درس ایجاد کردند.

آنان قصد داشتند، ۲ دانشجو را که در ظاهر به حضور نظامیان در دانشگاه اعتراض داشتند، دستگیر کنند. دستگیری ۲ دانشجو باعث شد، دانشجویی دیگر بر روی نیمکت کلاس فریاد بزند: آقا ما چقدر بی عرضه هستیم. چقدر بدبخت هستیم. این کلاس نیست، این درس نیست. یک عده ای بدون اینکه از استاد و از کادر دانشگاه اجازه بگیرند، وارد کلاس می شوند و هیاهو در می گیرد. تف به این کلاس و تف به این مملکت! صحبت‌های این دانشجو باعث شد، فضای دانشکده فنی به هم بریزد و تظاهرات شود که در این میان سه دانشجو به نام‌های مصطفی بزرگ نیا، احمد قندچی و مهدی شریعت رضوی به شهادت رسیدند.

پزشکی قانونی، گزارش خود از معاینه پیکرهای بزرگ نیا، شریعت رضوی و قندچی را در ۱۷ آذر ۱۳۳۲ منتشر کرد. در این گزارش آمده است: علت فوت سه نفر از دانشجویان دانشگاه از طرف اداره پزشکی قانونی چنین تشخیص داده شده است: مصطفی بزرگ نیا دانشجوی دانشکده فنی بر اثر یک گلوله که از طرف راست سینه وارد و از زیر بغل چپ او خارج شده فوت کرده است. بر اثر این گلوله استخوان بازوی وی به کلی خرد شده و خونریزی زیاد باعث مرگ وی شده است. بر پشت شانه راست مقتول نیز اثر زخم سرنیزه دیده می شود که تا ۱۵ سانتیمتر زیر پوست فرو رفته بود. شریعت رضوی دانشجوی مقتول دیگر فقط به علت زخم سرنیزه فوت کرده است. سرنیزه استخوان ران راست وی را به کلی خرد کرده و شریانها را پاره کرده و در نتیجه خونریزی زیاد مجروح درگذشته است. یک گلوله نیز به دست راست وی اصابت کرده که جلدی بوده و نمی توانسته باعث مرگ باشد. مقتول دیگر احمد قندچی نام دارد و به علت اصابت گلوله ای که وارد شکم وی شده و احشاء داخلی را پاره کرده درگذشته است. همچنین باید گفت احمد قندچی در حالی که بر زمین افتاده بود ناگاه لوله شوفاژ مقابل او می ترکد و آب جوش، تمام سر و صورت او را می سوزاند. ناچار، احمد را به بیمارستان می رسانند؛ اما مسوولان بیمارستان، حتی از تزریق خون به احمد، خودداری می کنند.

واقعه ۱۶ آذر از نگاه مصطفی چمران و روزنامه اطلاعات

پس از واقعه ۱۶ آذر تمام دانشگاه های تهران و بیشتر شهرستان ها و حتی بسیاری از مدارس و دبیرستان ها در اعتصاب کامل به سر می بردند. دولت از نتایج این واقعه وحشت زده بود و به همین دلیل خیلی زود روزنامه های طرفدار دولت با انتشار مقالات توجیهی در صدد سرپوش گذاشتن بر این اقدام دولت برآمدند. از جمله این روزنامه ها، روزنامه اطلاعات بود که عصر ۱۶ آذر ۱۳۳۲ گزارشی درباره «تظاهرات چند تن از دانشجویان» منتشر کرد و از آن به عنوان «تحریکات عناصر اخلالگر و افراطی»  یاد کرد و آورد: امروز عده‌ای از عناصر اخلالگر که منتسب به حزب منحله توده بودند به دانشگاه رفته و عده‌ای از دانشجویان را مجبور به تظاهرات کردند و در حال دسته جمعی به مأموران فرمانداری نظامی محافظ دانشگاه که مسلط بر اوضاع بودند حمله کرده، قصد ربودن اسلحه آن‌ها را داشتند و ماموران نیز اقدام به تیراندازی کردند.

اما برخلاف گزارش روزنامه دولتی اطلاعات و گفته‌های مسوولان آن روز که ناآرامی‌های دانشگاه و باقی نقاط شهر را به «تحریکات برخی عناصر اخلاگر» نسبت می‌دادند، مصطفی چمران که خود از دانشجویان دانشکده فنی بود و در روز حادثه در کلاس درس حضور داشت در خاطرات خود این روز را این‌گونه توصیف می‌کند: صبح ۱۶ آذر هنگام ورود به دانشگاه، دانشجویان متوجه تجهیزات فوق‌العاده سربازان و اوضاع غیرعادی اطراف دانشگاه شده وقوع حادثه‌ای را پیش‌بینی می‌کردند…ساعت اول بدون حادثه مهمی گذشت و چون بهانه‌ای به دست سربازان نیامد به داخل دانشکده‌ها هجوم آوردند. آن‌ها نقشه کشتن و شقه کردن دانشجویان را کشیده بودند و این دستور از مقامات بالاتری به آن‌ها داده شده بود. سرکردگان اجرای این دستور و کشتار ناجوانمردانه عده‌ای از گروهبانان و سربازان بودند که اختصاصاً برای اجرای آن مأموریت در آن روز به دانشگاه اعزام شده بودند. در ساعت ۱۰ صبح دسته جانباز به همراه سربازان معمولی به دانشکده فنی رفتند. در این ساعت دانشجویان در سر کلاس‌های درس حاضر بودند و به خاطر شرایط ویژه دانشگاه و حضور گسترده نظامیان از هر اقدامی که بوی اعتراض و تظاهرات دهد،  اجتناب می‌کردند. هنگام حضور سربازان در دانشگاه و مقابل دانشکده فنی،  دکتر سیاسی رییس دانشگاه، مهندس خلیلی رییس دانشکده فنی و دکتر عابدی معاون وی سعی کردند که با مذاکره نیروهای نظامی را از دانشکده فنی خارج کنند ولی توفیقی به دست نیاوردند…سربازان به دانشکده‌ها حمله کردند و بدین ترتیب سه تَن از دانشجویان به نام‌های (مهدی شریعت‌رضوی، احمد قندچی و مصطفی بزرگ‌نیا) به شهادت رسیدند و ۲۷ تن دیگر دستگیر و عده زیادی مجروح شدند.

پس از واقعه و کشتار ۱۶ آذر و جایی که سه دانشجو کشته شده بودند، نیکسون دکتری افتخاری در دانشگاه تهران گرفت. در آن روز تمام دانشگاه‌های پایتخت در اعتصاب کامل به سر می بردند. وقتی نیکسون برای دریافت دکتری افتخاری حقوق در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران حاضر شد، یکی از مطبوعات در سرمقاله خود با عنوان سه قطره خون این گونه نوشت: آقای نیکسون! وجود شما آن قدر گرامی و عزیز بود که در قدوم شما، سه نفر از بهترین جوانان این کشور، یعنی دانشجویان دانشگاه را قربانی کردند.

روز دانشجو به روایت علی شریعتی

علی شریعتی در توصیف سه شهید دانشجوی رویداد ۱۶ آذر ۱۳۳۲ می نویسد: اگر اجباری که به زنده ماندن دارم، نبود، خود را در برابر دانشگاه آتش می زدم؛ همان جایی که ۲۲ سال پیش، «آذر» مان در آتش بیداد سوخت. او را در پیش پای «نیکسون» قربانی کردند. این سه یار دبستانی که هنوز مدرسه را ترک نگفته اند، هنوز از تحصیلشان فراغت نیافته اند، نخواستند ـ همچون دیگران ـ کوپن نانی بگیرند و از پشت میز دانشگاه به پشت پاچال بازار بروند و سر در آخور خویش فرو برند. از آن سال، چندین دوره آمدند و کارشان را تمام کردند و رفتند، اما این سه تن ماندند تا هر که را می آید، بیاموزند، هر که را می رود، سفارش کنند. آنها هرگز نمی روند، همیشه خواهند ماند، آنها «شهید» ند. این «سه قطره خون» که بر چهره دانشگاه ما، همچنان تازه و گرم است. کاشکی می توانستم این سه آذر اهورایی را با تن خاکستر شده ام بپوشانم، اما نه، باید زنده بمانم و این سه آتش را در سینه نگاه دارم.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.